مولوی توسط ساموئل بکت نخست در فرانسه نوشته شده بود؛ فقط بعدا به انگلیسی ترجمه شد. در مدت کوتاهی پس از جنگ جهانی دوم منتشر شد و سبک جدید نوشتن و نوشتن را مشخص کرد که بر روی بقیه عمر بکت استوار بود. Molloy به دو بخش تقسیم می شود. در بخش اول Molloy به جستجوی مادرش می رود. در مرحله دوم، او توسط مورن، یک نماینده دنبال می شود. در این طرح ساده، که در اول شخص صحبت می شود، یک رمان قابل توجه است که پرسش هایی از وجود و یکپارچگی را مطرح می کند که نشان می دهد که بسیاری از بکت ها کار می کنند، و همچنین غرور کمیک است. به زیبایی نوشته شده است، این یکی از شاهکارهای ادبیات ایرلندی است. این ضبط برتر جهان است. نوشته شده توسط استاد دراماتیک، به طور ایده آل برای رسانه های صوتی مناسب است.
خرید کتاب مالوی
جستجوی کتاب مالوی در گودریدز
معرفی کتاب مالوی از نگاه کاربران
همه چیز نوشتن از هیچی. همه چیز رو از هیچای نوشتن. همه ی قوتی که توی ضعف برای نوشتن نهفتهس. همهی تلخی مدام زندگی توی این پیوستهمتنِ ضدرمان هست و به رخ کشیده میشه. فوقالعاده و شاید غیرقابل تکرار. اینکه چطور یک نفر به چنین تسلطی در ادبیات و بیان میرسه شاید هرگز کشف نشه. آفرین به سهیل سمی و ترجمهی خوب و شسته رفتهش.
مشاهده لینک اصلی
من نميدونم ساختار شناسان ادبيات چه اسمي رو اين سبك نگارش ميذارن و باتلاق صفحات مالوي رو چه طوري توضيح ميدن.
چيزي كه با خوندن اين كتاب تجربه كردم وصف ناپذير، آزاردهنده و اعتيادآور بود.
مشاهده لینک اصلی
Molloy توسط ساموئل بکت! هیچ چیز برای دیدن اینجا، Goodreaders همکار نیست. هیچ بررسی یا چیزی که مشابه آن نیست. تلاش برای نوشتن نظر در مورد Molloy شبیه تلاش برای توصیف یک سفر بد که در روز بعد از ظهر چهارشنبه بارانی داشتید. بهترین سناریو، اتلاف وقت است. بنابراین، هیچ بازنگری در اینجا نیست هیچ چیز برای دیدن
مشاهده لینک اصلی
جالب من فکر میکنم برای شروع یک قفسه به نام Books-That-Piss-Me-off. آه، بکت میتواند بنویسد بخش اول (Molloy)، عجیب و غریب است که ادبیات عالی را ارائه می دهد، و برای همه شهرت Becketts به عنوان نویسنده ی ریزه کاری، می تواند کاملا لرزان باشد. نگاهی به دانته، به خصوص با موقعیت خورشید، سوفوکل (من فکر می کنم)، جنگ جهانی اول (من فکر می کنم)، و در حال بودن ایرلندی مدرن، گه. گذشته از گذشته، دیگران به من مراجعه کردند، جالب بود که ببینم بکت من را رهبری می کرد. بخش دوم شخصیت دیگری دارد، مورن، که کمی به دنبال آن است، اما نه جالب است. آنها هر دو دارای یک کلاه در یک گروه الاستیک هستند. اما این نوع از ارتباط غیرمنتظره ای است که معمولا من را از دست می دهد. من معتقدم که آنها (مولوی و مورن) همان شخص هستند، اما چنین استدلال می کند که من تلاش می کنم بتن کنم. و من نمی خواهم از طریق متن، برای اهداف بازنگری، آن را اثبات کنم.
مشاهده لینک اصلی
من دروغ می گویم اگر گفتم Molloy یک کتاب بسیار غم انگیز نیست، بنابراین می گویم، Molloy یک کتاب بسیار غم انگیز است. Molloy همچنین باعث می شود که شما با صدای بلند خندید و در زندگی \"افتضاح و پوچ\" است. هاها آه گوزی! نوعی راه. آن را در مورد یک واقعیت که با ناخودآگاه تلطیف می شود صحبت می کند و در پوچ بودنش نسبت به واقعیت خود صادقانه تر است. این همه بدبختی، افسرده، وحشیانه و تاریک است و با تمام علائم تجاری غم انگیز موجود، پر از غم و اندوه است که هر وقت پرسیدن حضور آنها در این جهان، غم و اندوه، هراس و بی معنی است که می آیند با تفکر بیش از حد به شدت در مورد زندگی، هیچ چیز و ناامیدی است که همیشه به سوالات بزرگ پاسخ می دهد، علامت سوال است که بالا همه چیز را آویزان است. اگر این به نظر می رسد بسیار سرگرم کننده است، به دلیل آن است. در مورد من: \"من می دانم که او همه چیز را نداشت، مگر این که تنها چیزی که می توانست داشته باشد، و اگر او هرگز موفق نشد که من را از دست بدهد، این سرنوشت من را برای فاضلاب های کم اهمیت تر تعیین کرد.\" یا : \"زندگی من، زندگی من، حالا من از آن چیزی راجع به چیزی صحبت می کنم، اکنون به عنوان یک شوخی که هنوز هم ادامه دارد، و آن را نه، زیرا در عین حال تمام شده است و ادامه دارد بکت واقعا می داند که چگونه روز خود را روشن کند، آیا او واقعا نمی تواند به عقلانیت برسد، اما در بعضی از منطق ها، در هر منطقی پرتاب می شود. این کتاب در دو بخش تشکیل شده است . یکی از آنها به دنبال ملوئی است که برای مادرش جستجو می کند، دیگر مراکز Malone در جستجوی Molloy است. (مشاهده اسپویلر) [آیا آنها یکسان و مشابه مشابه خود را نشان می دهد؟ آیا آنها با توجه به اختلافاتشان متفاوتند؟ تفسیری که با آن انجام می شود این است که قسمت Molloy از کتاب به عنوان داخلی برای داستان مالون عمل می کند و در سطح ناخودآگاه به طور موازی در آن اجرا می شود. بنابراین Molloy ناخودآگاه حقیقی است که توسط Malone و آگاهی غیرقابل اعتماد پوشیده شده است. من فکر می کنم که کتاب اجازه می دهد که لایه دیگری اضافه شود تا نویسنده نیز آن را اضافه کند، اما همه چیز به صورت غیر ضروری پیچیده می شود و این توضیحات حتی مهم نیست. مهم است که نقاشی بکت از یکی از جنبه های مهمی از شرایط انسانی است: جستجو بیهوده برای چیزی دور و غیر قابل دستیابی (حتی وجود ندارد؟)، جستجو برای معنای و ثبات است که به عنوان حواس پرتی به عنوان هر دو کاراکتر مبارزه از طریق فروپاشی وجود خود و به آرامی به سوی مرگ می روند. (پنهان کردن اسپویلر)] آیا این هر گونه معنی دارد؟ آیا باید؟
مشاهده لینک اصلی
تجزیه و شکوفایی در دنیای عجیب و غریب و حیرت انگیز رمانهای ساموئل بکت، پروست یک بار نوشت که نویسندگان، به طور ذاتی مترجمان آگاهی داخلی خود را دارند و در حالی که نوشتن پروست، ذاتا شعله ور و شعری است، بکت € ™ s moribund و morbid، با این حال منحصر به فرد و فریبنده است. دنیای پروست یکی از جاده ها و زالزالک است، در حالیکه Beckett از جاده ها و سواحل است. â € ~Molloyâ € به دنبال دو شخصیت اصلی - مشتاق Molloy و آسیب دیدگی او را به عنوان او در اطراف یک قطعه محدود از زمین است که او به راحتی در ساکنان. در طی دوره های مصلحت مولوی، خواننده با هر دو تصویر عجیب و غریب (عادت های شیرین خود و یا رابطه اش با مادرش)، بلکه به عبارتی های شاعرانه عجیب و غریب مانند: \"از آنجا او باید همه این ها، دشت، دریا و آن تپه هایی که همانند آن ها کوه ها را می شنوند، در مناطق نور شب، غواصی های آنها را می بینند، محدوده های پر سر و صدا آنها را از خط ساحل پر می کند، دره های پنهانی که با چشم هایشان از تغییرات ناگهانی رنگ و سپس از نشانه های دیگر که برای آنها هیچ حرفی وجود ندارد، تنها افکار است. \"\" ابر، ابرهای بی روح بود، کشف اینجا و آنجا یک آسمان پر نور و در حال مرگ، و خورشید، در حال حاضر پایین، در ظاهر آشکار بود زبان های آتش سوزی به سوی زنی، دوباره سقوط و تکان دادن، کم رنگ تر و ملایم تر، و محکوم به زودتر روشن تر از خاموش شدن است. \"احساس منفی بودن و بدبینی، روایت را روایت می کند، به عنوان Molloy در نوعی از جستجوی موجود برای چیزی گلو (یا هیچ چیز)، هرچند که در مورد دوچرخه سواری و یا مالش در برابر لترز، لولا، ملووی به عنوان یک نوع نیروی طبیعت وجود دارد، سوالاتی را در مورد مجرای انسانی که سوالات عمیق درباره وجود انسان است، در حالی که با خود شک و تردید می کند، وجود دارد. از سوی دیگر، موران، یک کارآگاه خصوصی است که در جستجوی Molloy است. او کمتر از ملووی بدبین است، در عین حال در ابتدای رمان به نظر می رسد به شدت به هوش خود افتخار می کند؛ با این حال، این حجاب خود اطمینان به تدریج از بین می رود، همانطور که روایت او ادامه می یابد، تا زمانی که به تدریج، از لحاظ جسمی و ذهنی، مولی، به عنوان دو شخصیت و جریان روایت به یک، به عنوان خواننده در وب کم خواب بطری پروانه بکت است.
مشاهده لینک اصلی
قسمت دوم برادر بزرگ نام من نیست، نامی است که من به عنوان نام نمایش من در Goodreads استفاده می کنم. برادر بزرگ این شخصیت است که در این رمان از جورج اورول به نظر می رسد. این نام در کنار نماد من ظاهر می شود. این درست بعد از تصویر عکاسی من آن را می گوید: «برادر بزرگ» - این تصویر من نیست، و تصویری از برادر بزرگ نیست، بلکه تصویری از «پروفسور موریارت» است، اما نه استاد خود، بلکه بازیگری است که نقش او را بازی می کند - و این بازیگر موریاری نیست. نه پروفسور موریات، نه نه این بازیگر. Big Borther استاد نیست، و نه او بازیگر است که نقش خود را بازی می کند، این نقش Moriarty است. فقط کسی است که می نویسد: بررسی در Goodreads. به معنای تایپ آنها، نگاه کردن به هر کاراکتر به عنوان بر روی صفحه نمایش داده می شود. من همیشه اطمینان می دهم که کامپیوتر قبل از انجام این کار فعال بوده و به درستی کار می کند. من از تمام انواع کاراکتر ها، حروف، اعداد و غیره برای انجام این کار استفاده می کنم. کلید «کلید» را فشار می دهم در حالی که یک شخصیت را تایپ می کنم که من می خواهم سرمایه را به آن نشان بدهم، این نوع در صفحه کلید است و روی صفحه نمایش داده نمی شود در اطراف â € \"من می توانم کلید CapsLock برای ایجاد یک شخصیت سرمایه، که می تواند بهتر باشد اگر من نیاز به تایپ بیش از حد بسیاری از کاراکتر های سرمایه در یک بار، اما از آنجا که من به طور معمول تنها نیاز به چند، من استفاده از کلید â € ~shiftâ € . من آنها را در یک سند نوشته می نویسم، می توانم آنها را به طور مستقیم در Goodreads بنویسم - وب سایت شما را از افکار شما در مورد کتاب می پرسد، زمانی که یک کتاب را به عنوان â € ~readâ € ™ علامت گذاری می کنید؛ و من همیشه سعی می کنم به این سوال پاسخ دهم. وقتی کسی به من یک سوال می پرسد، من آن را بی اعتنایی نمی کنم پاسخ بدهم. اگر جواب من را داشته باشم، اگر جواب من را ندهم، من سکوت میکنم. گاهی اوقات، هرچند من فکر می کنم جواب را می دانم، اما آن را اشتباه می بینم، بنابراین من نهایتا پاسخ اشتباه را رد میکنم. گاهی اوقات من به طور عمدی پاسخ اشتباه می دهم زیرا من نمی خواهم جواب درست بدهم و هنوز تصور می کنم که من آن را داده ام و یا جواب درست را نمی دانم و نمی خواهم که فرد سوال کننده آن را بدانم - این نادانی من نسبت به پاسخ درست است و نه لزوما جواب درست خودم. گاهی اوقات من حتی وقتی جواب من را می دانم آرام باقی می مانند، حتی اگر من آن را بی اعتبار نکنم تا به یک سوال پاسخ دهم، پاسخی که من می دانم. گاهی اوقات مطمئن نیستم که آیا جواب من را می دانم یا اگر جواب من می دانم درست است و من می دانید چه باید بکنید گاهی اوقات پاسخ درست و لبخند می زنم، به طوری که فرد دیگری باید فکر کند که پاسخ درست نیست حتی اگر این باشد، یا حداقل من فکر کردم که این بود یا حداقل من که تصور می کردم، فکر می کردم این بود جواب درست. این همیشه گیج کننده این سوالات است، من هرگز سوالات نیست، زیرا من می دانم که چقدر مشکل آنها می تواند باشد، مگر اینکه من خیلی کنجکاو هستم یا میخواهم انتقام بگیرم یا فقط می خواهم یک مکالمه را شروع کنم. اما مگر اینکه هدف از انتقام گرفتن باشد، من همیشه از سؤالات آسان، درباره آب و هوا برای مثال سوال می کنم. من می گویم شما فکر می کنید امروز باران خواهد بارید؟ و از آنجاییکه شخص دیگری فقط به افکار خود می گوید تا اینکه آیا واقعا باران می آید - بنابراین یک سوال آسان برای پاسخ دادن است. و حتی اگر شخص دیگری آرزو کرد یا دروغ گفت، چگونه می توانم بدانم؟ او ممکن است پیش برود و بگوید که فکر نمی کند باران ببارد، هرچند که فکر می کند این کار را می کند یا بالعکس. و من هرگز نمی توانستم بفهمم - مگر اینکه او تصمیم گرفت به من بگوید، اما تصور می کند او بعدا به من بگوید که دروغ می گوید - چطور می توانم بدانم که آیا او دروغ گفت یا او اکنون در حال دروغ گفتن در مورد دروغ گفتن است؟ و مگر اینکه او تصمیم به کشف مکان در سیاره خود داشته باشد، آن است که بر روی زمین است، جایی که او فکر می کند یا نمی فهمد باران خواهد شد، می تواند اشتباه باشد - مگر اینکه در تمام طول روز باران بارانی در کل سیاره باشد یا در آن روز بارانی - که غیر ممکن است بنابراین شما می بینید که یک سوال نسبتا مودبانه و آسان است. هشدارهای IITwo: 1. به نام رفاه عمومی خوانندگان، کسی باید هشدار داده شود که در توضیحات Goodreads از این کتاب که پدربزرگ تمام پاراگراف های بزرگ است، کنار جونی، فاکنر، ساراماگو و روشتی قرار می گیرد؛ با پاراگراف های کوچک خود، برای ما در اینجا یک پاراگراف وجود دارد که برای نود صفحات (حدود نیمی از کتاب) ادامه می یابد .2. مانند زندگی واقعی، این کتاب هیچ طرح ندارد.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب مالوی
خرید کتاب مالوی
جستجوی کتاب مالوی در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
من نميدونم ساختار شناسان ادبيات چه اسمي رو اين سبك نگارش ميذارن و باتلاق صفحات مالوي رو چه طوري توضيح ميدن.
چيزي كه با خوندن اين كتاب تجربه كردم وصف ناپذير، آزاردهنده و اعتيادآور بود.
مشاهده لینک اصلی
Molloy توسط ساموئل بکت! هیچ چیز برای دیدن اینجا، Goodreaders همکار نیست. هیچ بررسی یا چیزی که مشابه آن نیست. تلاش برای نوشتن نظر در مورد Molloy شبیه تلاش برای توصیف یک سفر بد که در روز بعد از ظهر چهارشنبه بارانی داشتید. بهترین سناریو، اتلاف وقت است. بنابراین، هیچ بازنگری در اینجا نیست هیچ چیز برای دیدن
مشاهده لینک اصلی
جالب من فکر میکنم برای شروع یک قفسه به نام Books-That-Piss-Me-off. آه، بکت میتواند بنویسد بخش اول (Molloy)، عجیب و غریب است که ادبیات عالی را ارائه می دهد، و برای همه شهرت Becketts به عنوان نویسنده ی ریزه کاری، می تواند کاملا لرزان باشد. نگاهی به دانته، به خصوص با موقعیت خورشید، سوفوکل (من فکر می کنم)، جنگ جهانی اول (من فکر می کنم)، و در حال بودن ایرلندی مدرن، گه. گذشته از گذشته، دیگران به من مراجعه کردند، جالب بود که ببینم بکت من را رهبری می کرد. بخش دوم شخصیت دیگری دارد، مورن، که کمی به دنبال آن است، اما نه جالب است. آنها هر دو دارای یک کلاه در یک گروه الاستیک هستند. اما این نوع از ارتباط غیرمنتظره ای است که معمولا من را از دست می دهد. من معتقدم که آنها (مولوی و مورن) همان شخص هستند، اما چنین استدلال می کند که من تلاش می کنم بتن کنم. و من نمی خواهم از طریق متن، برای اهداف بازنگری، آن را اثبات کنم.
مشاهده لینک اصلی
من دروغ می گویم اگر گفتم Molloy یک کتاب بسیار غم انگیز نیست، بنابراین می گویم، Molloy یک کتاب بسیار غم انگیز است. Molloy همچنین باعث می شود که شما با صدای بلند خندید و در زندگی \"افتضاح و پوچ\" است. هاها آه گوزی! نوعی راه. آن را در مورد یک واقعیت که با ناخودآگاه تلطیف می شود صحبت می کند و در پوچ بودنش نسبت به واقعیت خود صادقانه تر است. این همه بدبختی، افسرده، وحشیانه و تاریک است و با تمام علائم تجاری غم انگیز موجود، پر از غم و اندوه است که هر وقت پرسیدن حضور آنها در این جهان، غم و اندوه، هراس و بی معنی است که می آیند با تفکر بیش از حد به شدت در مورد زندگی، هیچ چیز و ناامیدی است که همیشه به سوالات بزرگ پاسخ می دهد، علامت سوال است که بالا همه چیز را آویزان است. اگر این به نظر می رسد بسیار سرگرم کننده است، به دلیل آن است. در مورد من: \"من می دانم که او همه چیز را نداشت، مگر این که تنها چیزی که می توانست داشته باشد، و اگر او هرگز موفق نشد که من را از دست بدهد، این سرنوشت من را برای فاضلاب های کم اهمیت تر تعیین کرد.\" یا : \"زندگی من، زندگی من، حالا من از آن چیزی راجع به چیزی صحبت می کنم، اکنون به عنوان یک شوخی که هنوز هم ادامه دارد، و آن را نه، زیرا در عین حال تمام شده است و ادامه دارد بکت واقعا می داند که چگونه روز خود را روشن کند، آیا او واقعا نمی تواند به عقلانیت برسد، اما در بعضی از منطق ها، در هر منطقی پرتاب می شود. این کتاب در دو بخش تشکیل شده است . یکی از آنها به دنبال ملوئی است که برای مادرش جستجو می کند، دیگر مراکز Malone در جستجوی Molloy است. (مشاهده اسپویلر) [آیا آنها یکسان و مشابه مشابه خود را نشان می دهد؟ آیا آنها با توجه به اختلافاتشان متفاوتند؟ تفسیری که با آن انجام می شود این است که قسمت Molloy از کتاب به عنوان داخلی برای داستان مالون عمل می کند و در سطح ناخودآگاه به طور موازی در آن اجرا می شود. بنابراین Molloy ناخودآگاه حقیقی است که توسط Malone و آگاهی غیرقابل اعتماد پوشیده شده است. من فکر می کنم که کتاب اجازه می دهد که لایه دیگری اضافه شود تا نویسنده نیز آن را اضافه کند، اما همه چیز به صورت غیر ضروری پیچیده می شود و این توضیحات حتی مهم نیست. مهم است که نقاشی بکت از یکی از جنبه های مهمی از شرایط انسانی است: جستجو بیهوده برای چیزی دور و غیر قابل دستیابی (حتی وجود ندارد؟)، جستجو برای معنای و ثبات است که به عنوان حواس پرتی به عنوان هر دو کاراکتر مبارزه از طریق فروپاشی وجود خود و به آرامی به سوی مرگ می روند. (پنهان کردن اسپویلر)] آیا این هر گونه معنی دارد؟ آیا باید؟
مشاهده لینک اصلی
تجزیه و شکوفایی در دنیای عجیب و غریب و حیرت انگیز رمانهای ساموئل بکت، پروست یک بار نوشت که نویسندگان، به طور ذاتی مترجمان آگاهی داخلی خود را دارند و در حالی که نوشتن پروست، ذاتا شعله ور و شعری است، بکت € ™ s moribund و morbid، با این حال منحصر به فرد و فریبنده است. دنیای پروست یکی از جاده ها و زالزالک است، در حالیکه Beckett از جاده ها و سواحل است. â € ~Molloyâ € به دنبال دو شخصیت اصلی - مشتاق Molloy و آسیب دیدگی او را به عنوان او در اطراف یک قطعه محدود از زمین است که او به راحتی در ساکنان. در طی دوره های مصلحت مولوی، خواننده با هر دو تصویر عجیب و غریب (عادت های شیرین خود و یا رابطه اش با مادرش)، بلکه به عبارتی های شاعرانه عجیب و غریب مانند: \"از آنجا او باید همه این ها، دشت، دریا و آن تپه هایی که همانند آن ها کوه ها را می شنوند، در مناطق نور شب، غواصی های آنها را می بینند، محدوده های پر سر و صدا آنها را از خط ساحل پر می کند، دره های پنهانی که با چشم هایشان از تغییرات ناگهانی رنگ و سپس از نشانه های دیگر که برای آنها هیچ حرفی وجود ندارد، تنها افکار است. \"\" ابر، ابرهای بی روح بود، کشف اینجا و آنجا یک آسمان پر نور و در حال مرگ، و خورشید، در حال حاضر پایین، در ظاهر آشکار بود زبان های آتش سوزی به سوی زنی، دوباره سقوط و تکان دادن، کم رنگ تر و ملایم تر، و محکوم به زودتر روشن تر از خاموش شدن است. \"احساس منفی بودن و بدبینی، روایت را روایت می کند، به عنوان Molloy در نوعی از جستجوی موجود برای چیزی گلو (یا هیچ چیز)، هرچند که در مورد دوچرخه سواری و یا مالش در برابر لترز، لولا، ملووی به عنوان یک نوع نیروی طبیعت وجود دارد، سوالاتی را در مورد مجرای انسانی که سوالات عمیق درباره وجود انسان است، در حالی که با خود شک و تردید می کند، وجود دارد. از سوی دیگر، موران، یک کارآگاه خصوصی است که در جستجوی Molloy است. او کمتر از ملووی بدبین است، در عین حال در ابتدای رمان به نظر می رسد به شدت به هوش خود افتخار می کند؛ با این حال، این حجاب خود اطمینان به تدریج از بین می رود، همانطور که روایت او ادامه می یابد، تا زمانی که به تدریج، از لحاظ جسمی و ذهنی، مولی، به عنوان دو شخصیت و جریان روایت به یک، به عنوان خواننده در وب کم خواب بطری پروانه بکت است.
مشاهده لینک اصلی
قسمت دوم برادر بزرگ نام من نیست، نامی است که من به عنوان نام نمایش من در Goodreads استفاده می کنم. برادر بزرگ این شخصیت است که در این رمان از جورج اورول به نظر می رسد. این نام در کنار نماد من ظاهر می شود. این درست بعد از تصویر عکاسی من آن را می گوید: «برادر بزرگ» - این تصویر من نیست، و تصویری از برادر بزرگ نیست، بلکه تصویری از «پروفسور موریارت» است، اما نه استاد خود، بلکه بازیگری است که نقش او را بازی می کند - و این بازیگر موریاری نیست. نه پروفسور موریات، نه نه این بازیگر. Big Borther استاد نیست، و نه او بازیگر است که نقش خود را بازی می کند، این نقش Moriarty است. فقط کسی است که می نویسد: بررسی در Goodreads. به معنای تایپ آنها، نگاه کردن به هر کاراکتر به عنوان بر روی صفحه نمایش داده می شود. من همیشه اطمینان می دهم که کامپیوتر قبل از انجام این کار فعال بوده و به درستی کار می کند. من از تمام انواع کاراکتر ها، حروف، اعداد و غیره برای انجام این کار استفاده می کنم. کلید «کلید» را فشار می دهم در حالی که یک شخصیت را تایپ می کنم که من می خواهم سرمایه را به آن نشان بدهم، این نوع در صفحه کلید است و روی صفحه نمایش داده نمی شود در اطراف â € \"من می توانم کلید CapsLock برای ایجاد یک شخصیت سرمایه، که می تواند بهتر باشد اگر من نیاز به تایپ بیش از حد بسیاری از کاراکتر های سرمایه در یک بار، اما از آنجا که من به طور معمول تنها نیاز به چند، من استفاده از کلید â € ~shiftâ € . من آنها را در یک سند نوشته می نویسم، می توانم آنها را به طور مستقیم در Goodreads بنویسم - وب سایت شما را از افکار شما در مورد کتاب می پرسد، زمانی که یک کتاب را به عنوان â € ~readâ € ™ علامت گذاری می کنید؛ و من همیشه سعی می کنم به این سوال پاسخ دهم. وقتی کسی به من یک سوال می پرسد، من آن را بی اعتنایی نمی کنم پاسخ بدهم. اگر جواب من را داشته باشم، اگر جواب من را ندهم، من سکوت میکنم. گاهی اوقات، هرچند من فکر می کنم جواب را می دانم، اما آن را اشتباه می بینم، بنابراین من نهایتا پاسخ اشتباه را رد میکنم. گاهی اوقات من به طور عمدی پاسخ اشتباه می دهم زیرا من نمی خواهم جواب درست بدهم و هنوز تصور می کنم که من آن را داده ام و یا جواب درست را نمی دانم و نمی خواهم که فرد سوال کننده آن را بدانم - این نادانی من نسبت به پاسخ درست است و نه لزوما جواب درست خودم. گاهی اوقات من حتی وقتی جواب من را می دانم آرام باقی می مانند، حتی اگر من آن را بی اعتبار نکنم تا به یک سوال پاسخ دهم، پاسخی که من می دانم. گاهی اوقات مطمئن نیستم که آیا جواب من را می دانم یا اگر جواب من می دانم درست است و من می دانید چه باید بکنید گاهی اوقات پاسخ درست و لبخند می زنم، به طوری که فرد دیگری باید فکر کند که پاسخ درست نیست حتی اگر این باشد، یا حداقل من فکر کردم که این بود یا حداقل من که تصور می کردم، فکر می کردم این بود جواب درست. این همیشه گیج کننده این سوالات است، من هرگز سوالات نیست، زیرا من می دانم که چقدر مشکل آنها می تواند باشد، مگر اینکه من خیلی کنجکاو هستم یا میخواهم انتقام بگیرم یا فقط می خواهم یک مکالمه را شروع کنم. اما مگر اینکه هدف از انتقام گرفتن باشد، من همیشه از سؤالات آسان، درباره آب و هوا برای مثال سوال می کنم. من می گویم شما فکر می کنید امروز باران خواهد بارید؟ و از آنجاییکه شخص دیگری فقط به افکار خود می گوید تا اینکه آیا واقعا باران می آید - بنابراین یک سوال آسان برای پاسخ دادن است. و حتی اگر شخص دیگری آرزو کرد یا دروغ گفت، چگونه می توانم بدانم؟ او ممکن است پیش برود و بگوید که فکر نمی کند باران ببارد، هرچند که فکر می کند این کار را می کند یا بالعکس. و من هرگز نمی توانستم بفهمم - مگر اینکه او تصمیم گرفت به من بگوید، اما تصور می کند او بعدا به من بگوید که دروغ می گوید - چطور می توانم بدانم که آیا او دروغ گفت یا او اکنون در حال دروغ گفتن در مورد دروغ گفتن است؟ و مگر اینکه او تصمیم به کشف مکان در سیاره خود داشته باشد، آن است که بر روی زمین است، جایی که او فکر می کند یا نمی فهمد باران خواهد شد، می تواند اشتباه باشد - مگر اینکه در تمام طول روز باران بارانی در کل سیاره باشد یا در آن روز بارانی - که غیر ممکن است بنابراین شما می بینید که یک سوال نسبتا مودبانه و آسان است. هشدارهای IITwo: 1. به نام رفاه عمومی خوانندگان، کسی باید هشدار داده شود که در توضیحات Goodreads از این کتاب که پدربزرگ تمام پاراگراف های بزرگ است، کنار جونی، فاکنر، ساراماگو و روشتی قرار می گیرد؛ با پاراگراف های کوچک خود، برای ما در اینجا یک پاراگراف وجود دارد که برای نود صفحات (حدود نیمی از کتاب) ادامه می یابد .2. مانند زندگی واقعی، این کتاب هیچ طرح ندارد.
مشاهده لینک اصلی