خطر لوثشدن: هشدار! آنچه در زیر میآید ماجرای کتاب را لو می دهد.
این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف میکند که مرتکب قتلی میشود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ میدهد.
داستان به دو قسمت تقسیم میشود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند و در عین حال هیچ تاثر و احساس خاصی از خود نشان نمیدهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه مییابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم میشود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمیکند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری میکند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادتهای خود میگذراند خشنود است.
همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق میشود. مرسو به سنته کمک میکند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا میکند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار میآورد و او را تحقیر میکند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج میشود و کار به کتک کاری میکشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل میبیند و این بار کس دیگری جز آنها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی میکند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخرهای در گرمای سوزنده لذت میبرد.
در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز میشود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تاثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران میگذارد رو به رو میشود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی میپذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیتهای خاص از خود احساس متناسب نشان نمیدهد و بی اعتنا باقی میماند- از درد تاثیر نمیپذیرد یا آن را حس نمیکند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر میکند. او به اعدام محکم میشود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ میرسد، فراهم میآورد.
خرید کتاب بیگانه
جستجوی کتاب بیگانه در گودریدز
معرفی کتاب بیگانه از نگاه کاربران
LA DOLCE بی تفاوتی MONDOGià € ™ ثانیه کلمات باز به یاد ماندنی است: امروز مادرم مرده است. یا شاید دیروز، من نمی دانم من یک تلگراف از مهمانی را دریافت کردم: «مدرک مرده است. فردا مراسم تشییع جنازه شما saluti.â € این می گوید هیچ چیز: او شاید ieri.Continua تمام این کتاب کوچک، ضرب و شتم را از دست ندهید، می توان به طور کامل نقل، به او ارسال در ذهن، یک € € œLo stranieroâ نه بیشتر از اهرم سر ، در زمان، حتی پس از سال ها، دوباره هیپنوتیزم است. من بیست و پنج سال پیش برای اولین بار خوانده ام. برای سال های من می خواستم به آن را به عقب، جو آن و خلق و خوی خود را به سطح بازگشت â € \"خواندن اخیر â € زشت و ناپسند œAtti جای pubblicoâ € تا در نهایت من به farlo.Il مرسو شخصیت تحت فشار قرار دادند هرگز تلاش برای توصیف خود © احساس و نه به توضیح اقدامات خود، تعجب آور با صداقت براق آن است، او قادر به دفاع از خود، به آنچه دیگران می خواهند به گوش او می گویند است: به عنوان مثال، او با عرض پوزش، که توبه. Mersault می گویند که در یک راه یا دیگری نلا € ™ آن است که همیشه POA € ™ گناه، پس چرا © توبه و پشیمانی؟ این امر می تواند به اندازه کافی فقط برای جلوگیری از حکم اعدام، این امر می تواند به اندازه کافی نیز اعتراف دا € ™ غم و اندوه ساده، کافی است نگاه من به ضرب گلوله، اما من آن را ندارند، € ™ ثانیه عربی مسلح بود، من می ترسم، من فقط می خواستم از خودم دفاع â € \"در پایین مرسو آن ° سفید، کشته عرب، قاضی و هیئت منصفه آماده است تا او را در مونتاژ انسان هستند اگر تنها او نشان داد که اثری از ندامت، هر آنچه که آلا € ™ بشریت باز می گردد، به حالت عادی فرض می شود که riavvicini به مسیح بر روی صلیب ( صحنه با قاضی تحقیق و یکی از نهایی با کشیش در زندان!). اما Mersault نمی داند که چگونه به تظاهر، حتی برای نجات زندگی اش موفق به تحریف حقیقت احساسی او است. مرسو را نادیده می گیرد قواعد آن بازی به نام زندگی، و به عنوان مثل به کسانی که باید در مورد او قضاوت غیر قابل تحمل است: بسیار خواهد شد برای جرم و جنایت خود را (که، دوباره، در پایان فقط این است که یک مرد سفید پوست مجازات نیست که، برای تقریبا در دفاع از خود آمد، قتل یک نلا عرب € ™ الجزایر آلا € ™ چهل اوایل â € \"اما من به هیچ وجه قصد به کامو آهنگ نژاد پرستی) â €\" Mersault خواهد شد به اعدام محکوم عنوان آن است، به دلیل © تقصیر او این است که بودن یک مرد مانند altri.à Mersault واقعا جلو بود ماشه نیست، آن را واقعا در؟ آیا این یک واکنش زنجیره ای نیست که توسط سرنوشت ساخته شده توسط طبیعت باشد؟ این به نظر می رسد به شک که کامو میخواهد insinuarci.Il منفجر مرسو کم حرف قبل از انفجار عکس در € ™ ثانیه آتشین عرب در ساحل توسط نور خیره کننده از خورشید، و سپس در جیغ منفجر در سلول در برابر کشیش. فقط به عنوان پس از تیراندازی، به طوری که پس از جیغ، پایان نیمه اول و در پایان کتاب، مرسو منتشر شده توسط امید، به ساعت عمر دوباره نامش ذکر نشده آرام، و در می یابد که بی تفاوتی ملایم از های world.The € ™ بی تفاوتی ساخته شده است که شخصیت مرسو: رابطه با آن € ™ نبود احساسات است که از تحقق دلا € ™ senselessness، دلا € ™ خلاء پوچ که مشخص مرد شرایط دلا € ™ (€ ™ ثانیه اگزیستانسیالیسم) می آید (من گفت: من تا به حال تغییرات زندگی، که اتفاقا تمام زندگی برابر و که من نیستند، بنابراین کما € ™ شد، من در همه ذهن نیست. او به من به نظر می رسید ناراضی است، او به من گفت که من همیشه در پاسخ نیم، من تا به حال هیچ جاه طلبی، و این فاجعه در کسب و کار بود. سپس من رفت و بازگشت به کار. من ترجیح می scontentarlo نیست، اما من دلیلی برای تغییر زندگی من نیست. به آن فکر می کنم، من ناراضی نیست. به عنوان یک دانش آموز، من تا به حال بسیاری چنین جاهایی پس من مجبور به ترک مدرسه متوجه شدم که به سرعت تمام این کارها هیچ شب importanza.La واقعی ماریا در حال آمدن است به من انتخاب کنید تا به حال و از من خواست اگر من می خواستم با او ازدواج کند. من به او گفت که چیزی که من بی تفاوت بود، و ما می توانیم آن اگر او می خواست.) مرسو نمی داند انجام دهد، این است که اغلب پاسخ خود را، یک € € œnon SOA نمی داند دقیقا زمانی که آن مادر مرده، چند ساله است حال، به دلیل © € ™ ثانیه عربی در SpiaggiaA € کشته شد | نمی دانم مرسو می آید از راه دور برطرف نشدنی خود را از زندگی، از غرابت خود را در جهان € ™ ثانیه عنوان بیگانگی: همه چیز بدون که فکر بشر رخ می دلایل درک و معانی منطقی، و حتی رفتار انسان موفق به عقلانیت، و در نتیجه توجیه است. بنابراین شما همچنین می توانید بدون دانستن اینکه چرا این کار را انجام دادید، کشتن کنید. Perciò، شما می توانید خود را آزمایش و مجازات او inertly و دور زندگی می کنند، با بی حالی، بدون شرکت، که اگر آن را به شخص دیگری اتفاق می افتد، چون © چه اتفاقی می افتد معنی ندارد، و حتی اگر او بود، ما را نیست ما تا می توانید comprenderlo.E Mersault مرا به یاد â € ~ preferirei نوا € ™ بارتلبی، خیلی بیشتر از جوزف ک یا Raskolâ € ™ nikov، من خیلی به سرعت نزدیک شدن، هم صدایی بیشتر و دلیل خوب است. در این کتاب، جهان خارج از جهان درونی مهم تر است، جهان از همه چیز بیشتر از جهان به حساب می آید € ™ pensieri.Eâ یک ل ...
مشاهده لینک اصلی
تنها فشار کمی روی من بود تا این کتاب را دوست داشتنی جس را دوست دارم. می بینید، او اظهار داشت که این کتاب به او مربوط است که هری پاتر به من چه می گوید. گفتم که خیلی زیاد است. و همچنین می دانم زمانی که مردم را می خوانم هری پاتر را خوانده ام، روحم را خوشحال می کند. آن را حتی زمانی که دوستشان دارم شادتر می سازد - که تا کنون، هر فردی بوده است که به تسلیم متقاعد شده است! (* ضربه بر روی چوب *) بنابراین هنگامی که ستون Pantsless تصمیم به خواندن این کتاب را با هم من امیدوار بود با تمام قدرت من که این کتاب برای من همه چیز است که به Jess است. و حدس بزن چه؟ این کاملا بود من مطمئن نیستم که من واقعا می توانم بر روی آنچه که من در مورد این کتاب دوست داشتم انگشتی بگذارم. این بسیار سریع خواندن بود و من واقعا از سبک که در آن نوشته شده بود لذت می برد. احساس کردم یک بار از آن شروع کردم و نمی خواستم آن را بگذارم. من دلیل این کار را می دانم ... زندگی می کنی اما وقتی خواندن آن را داشتم، آن را به طور کامل مصرف کردم. نیاز من برای ادامه خواندن ضروری بود. من نمی توانستم منتظر بمانم که بعدا اتفاق بیفتد. من برای MC، Meresault احساس خوبی داشتم. فکر می کنم او یک فرد بسیار سوء تفاهم است. اگر فقط مردم وقت خود را صرف کردند تا از او سوالات درستی بپرسند، شاید بتوانند در نهایت به او دست پیدا کنند. ما به عنوان خواننده درک فرایند فکر خود را کمی بیشتر می کنیم و می توانیم او را بهتر از افرادی که با آن ارتباط برقرار می کنیم را درک کنیم. نخستین مأموریت دریایی، بر اساس جهانی که در آن زندگی می کند، این بود که او در مراسم خاکسپاری مادرش گریه نمی کرد. او با توجه به استانداردهای جامعه، به درستی نادیده گرفته شد. این کاملا فریبنده است من فقط دو بار در طول ساعات خواستگاری و مراسم تدفین برای پدرم افتادم. این نبود، چون من پدرم را دوست نداشتم. از آنجا که وقتی به اشک هایم می آید، من هستند. آنها هیچ کس دیگری نیستند. آنها وقتی می خواهند می آیند و در آن زمان احساس مسئولیت شدید مسئولیت خانواده ام را می دانم. من بر روی حفظ آرامش من متمرکز بودم که غم و اندوه من بعدا به پایان رسید. و سخت آمد من به سوالات مدیران مراسم تشییع جنازه پاسخ دادم، من شعر را برای کارت های کوچک آنها انتخاب کردم، و برای روزنامه نگار نامه ای نوشتم. من حتی در مراسم تشییع او صحبت کردم. این سخنرانی یکی از دو بار که من شکست خوردم. گوش کن، گوش کن و ببینی اکنون - هر کسی که شخص دیگری را قضاوت می کند برای اینکه چگونه خود را اداره کند، احمق بودن کامل است. تا زمانی که از طریق آن از آن عبور نکرده اید، فهمیدنی نیست. و در اینجا بخش عظیمی در مورد انسان ها وجود دارد - همه تجربه های ما متفاوت هستند بنابراین بنابراین چگونه ما به شرایط واکنش نشان می دهیم متفاوت خواهد بود! (من می گویم که من از این بیت کوچولو متاسفم، اما من این را نمی دانم. موضوعی که برای من کمی نزدیک به خانه می شود در صورتی که نمی توانید بگویید) شخصیت های این کتاب کمی عجیب بودند؛ کمی خاموش اما آنها به من احساس خوبی داشتند؛ همسر زن بیرحمانه، پیرمردی که سگ خود را سوءاستفاده می کند، ماری دخترانی است که می خواهد با یک پسر ازدواج کند که هیچ احساسی در آن احساس نمی شود. این ها مثل افرادی هستند که در زندگی ام با آنها مواجه شده ام. حتی احمقها در دادگاه احساس کردند که مردم واقعی من هستند. من از سوی سیستم عدلیه خشمگین شدم و از اینکه چقدر ناعادلانه به من احساس می کردم ناراحت شدم. من حدس می زنم آنچه که من می گویم این است که در حالی که موضوع من را ناراحت کرده و خشمگین کرده است، واقعیت این داستان چیزی بود که من را دور زد. این نیز بسیار جالب است که این کتاب در سال 1946 منتشر شد اما به نظر می رسد که همین وضعیت ممکن است امروز رخ دهد. 5 ذهن تغییر ستارگان! من کاملا شما را، جس!
مشاهده لینک اصلی
من اینجا هستم، نوشتن یک بررسی، اما من واقعا در اینجا نیستم، با شما. ذهنم جایی است. من هنوز کتاب را ترک نکرده ام. من پر از افکار است، و این افکار پر از افکار است. احساس می کنم فشار بر قلب من - چه اتفاقی می افتد؟ چرا من نمی توانم به طور معمول تنفس کنم؟ بخشی از من عصبانی است. اما آن بخش خفه شده است. توسط جامعه توسط تو. به وسیله ی من. من مجاز به این کار هستم؟ آیا اجازه دارم عصبانی باشم؟ من می خواهم، اما منطقی نیست، آیا آن را؟ بنابراین من نیستم پس از همه، او شخصیت \"قتل متعهد\" است. او سزاوار هر چیزی است که برای او اتفاق می افتد. او باید شرمنده باشد. او باید برای آمرزش بخواند او باید در چشم ما نگاه کند و به ما بگوید، به ما بگوید، به ما بگویید. به ما بگویید؟ به ما چیزی بگوئید که ما می خواهیم بشنویم، چون می خواهیم بشنویم او این را می گوید؟ چون این چیزی است که به ما عادی می رسد؟ آیا او آزاد نیست؟ احساسات او نیست؟ آیا ما نیاز به تحریک احساسات به او هستیم؟ آیا ما به صدا در می آید که این کار را انجام دهیم؟ آیا او انسان نیست؟ منظور این است که انسان باشیم؟ آیا تعریف وجود دارد؟ به گفته برخی از انسانها در این کتاب، شخصیت یکی از آنها نیست. او متعلق به کجاست؟ از آنجا که او متفاوت است، آیا او باید به گونه ای متفاوت رفتار شود؟ آیا ما تفاوتش را قبول نمی کنیم؟ آیا او یک جامعه شناسی است؟ آیا شما فکر می کنید؟ او دارای احساسات است او فکر می کند. او دیگران را درک می کند. اما او جدا شده است. او غریبه به خود و همچنین جهان اطراف او است. او راه دیگری برای تفکر دارد، متفاوت از شما و متفاوت از من است. اما چه می دانم؟ شاید او مانند شماست.این کتاب سوالات بسیاری را مطرح می کند. دشوار است فکر کن سخت است نفس بکشید. BD | وبلاگ | یوتیوب | توییتر | نمایش مشخصات عمومی | Google+ | Bloglovinâ € ™
مشاهده لینک اصلی
این کتاب من را در ابهام قرار داد. من احساس خستگی می کنم در حالی که ذهن من به نظر می رسد متوقف شود و در لحظه ای که لحظات بار زیادی از سوالات در حال سرگردان. من هیچ سرنخی را برای اولین بار نمی دانم. دقیقا غریبه اثر من عجیب بر من است (3 یا 4 ستاره کاملا مطمئن نیستند)
مشاهده لینک اصلی
من می توانم ببینم چرا بسیاری از مردم این کتاب را با پرسش های فلسفی، اگزیستانسیالیسم، ذهنی برای آتئیسم و غیره دوست دارند. اما برای من، او بیش از هر چیز دیگری افسرده بود. خنده دار است که چگونه ادراکات ما نظرات ما را در کتاب ها می سازد، حتی زمانی که ما می دانیم که احساسات ما در کتاب ممکن است به اهداف نویسنده نرسد. انتهای دیگر از هر چیز دیگری غم انگیزتر بود، اگرچه می توانم بفهمم که چرا ممکن است نفس نفسانی برای برخی افراد
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بیگانه
این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف میکند که مرتکب قتلی میشود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ میدهد.
داستان به دو قسمت تقسیم میشود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند و در عین حال هیچ تاثر و احساس خاصی از خود نشان نمیدهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه مییابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم میشود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمیکند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری میکند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادتهای خود میگذراند خشنود است.
همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق میشود. مرسو به سنته کمک میکند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا میکند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار میآورد و او را تحقیر میکند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج میشود و کار به کتک کاری میکشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل میبیند و این بار کس دیگری جز آنها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی میکند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخرهای در گرمای سوزنده لذت میبرد.
در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز میشود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تاثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران میگذارد رو به رو میشود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی میپذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیتهای خاص از خود احساس متناسب نشان نمیدهد و بی اعتنا باقی میماند- از درد تاثیر نمیپذیرد یا آن را حس نمیکند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر میکند. او به اعدام محکم میشود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ میرسد، فراهم میآورد.
خرید کتاب بیگانه
جستجوی کتاب بیگانه در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
تنها فشار کمی روی من بود تا این کتاب را دوست داشتنی جس را دوست دارم. می بینید، او اظهار داشت که این کتاب به او مربوط است که هری پاتر به من چه می گوید. گفتم که خیلی زیاد است. و همچنین می دانم زمانی که مردم را می خوانم هری پاتر را خوانده ام، روحم را خوشحال می کند. آن را حتی زمانی که دوستشان دارم شادتر می سازد - که تا کنون، هر فردی بوده است که به تسلیم متقاعد شده است! (* ضربه بر روی چوب *) بنابراین هنگامی که ستون Pantsless تصمیم به خواندن این کتاب را با هم من امیدوار بود با تمام قدرت من که این کتاب برای من همه چیز است که به Jess است. و حدس بزن چه؟ این کاملا بود من مطمئن نیستم که من واقعا می توانم بر روی آنچه که من در مورد این کتاب دوست داشتم انگشتی بگذارم. این بسیار سریع خواندن بود و من واقعا از سبک که در آن نوشته شده بود لذت می برد. احساس کردم یک بار از آن شروع کردم و نمی خواستم آن را بگذارم. من دلیل این کار را می دانم ... زندگی می کنی اما وقتی خواندن آن را داشتم، آن را به طور کامل مصرف کردم. نیاز من برای ادامه خواندن ضروری بود. من نمی توانستم منتظر بمانم که بعدا اتفاق بیفتد. من برای MC، Meresault احساس خوبی داشتم. فکر می کنم او یک فرد بسیار سوء تفاهم است. اگر فقط مردم وقت خود را صرف کردند تا از او سوالات درستی بپرسند، شاید بتوانند در نهایت به او دست پیدا کنند. ما به عنوان خواننده درک فرایند فکر خود را کمی بیشتر می کنیم و می توانیم او را بهتر از افرادی که با آن ارتباط برقرار می کنیم را درک کنیم. نخستین مأموریت دریایی، بر اساس جهانی که در آن زندگی می کند، این بود که او در مراسم خاکسپاری مادرش گریه نمی کرد. او با توجه به استانداردهای جامعه، به درستی نادیده گرفته شد. این کاملا فریبنده است من فقط دو بار در طول ساعات خواستگاری و مراسم تدفین برای پدرم افتادم. این نبود، چون من پدرم را دوست نداشتم. از آنجا که وقتی به اشک هایم می آید، من هستند. آنها هیچ کس دیگری نیستند. آنها وقتی می خواهند می آیند و در آن زمان احساس مسئولیت شدید مسئولیت خانواده ام را می دانم. من بر روی حفظ آرامش من متمرکز بودم که غم و اندوه من بعدا به پایان رسید. و سخت آمد من به سوالات مدیران مراسم تشییع جنازه پاسخ دادم، من شعر را برای کارت های کوچک آنها انتخاب کردم، و برای روزنامه نگار نامه ای نوشتم. من حتی در مراسم تشییع او صحبت کردم. این سخنرانی یکی از دو بار که من شکست خوردم. گوش کن، گوش کن و ببینی اکنون - هر کسی که شخص دیگری را قضاوت می کند برای اینکه چگونه خود را اداره کند، احمق بودن کامل است. تا زمانی که از طریق آن از آن عبور نکرده اید، فهمیدنی نیست. و در اینجا بخش عظیمی در مورد انسان ها وجود دارد - همه تجربه های ما متفاوت هستند بنابراین بنابراین چگونه ما به شرایط واکنش نشان می دهیم متفاوت خواهد بود! (من می گویم که من از این بیت کوچولو متاسفم، اما من این را نمی دانم. موضوعی که برای من کمی نزدیک به خانه می شود در صورتی که نمی توانید بگویید) شخصیت های این کتاب کمی عجیب بودند؛ کمی خاموش اما آنها به من احساس خوبی داشتند؛ همسر زن بیرحمانه، پیرمردی که سگ خود را سوءاستفاده می کند، ماری دخترانی است که می خواهد با یک پسر ازدواج کند که هیچ احساسی در آن احساس نمی شود. این ها مثل افرادی هستند که در زندگی ام با آنها مواجه شده ام. حتی احمقها در دادگاه احساس کردند که مردم واقعی من هستند. من از سوی سیستم عدلیه خشمگین شدم و از اینکه چقدر ناعادلانه به من احساس می کردم ناراحت شدم. من حدس می زنم آنچه که من می گویم این است که در حالی که موضوع من را ناراحت کرده و خشمگین کرده است، واقعیت این داستان چیزی بود که من را دور زد. این نیز بسیار جالب است که این کتاب در سال 1946 منتشر شد اما به نظر می رسد که همین وضعیت ممکن است امروز رخ دهد. 5 ذهن تغییر ستارگان! من کاملا شما را، جس!
مشاهده لینک اصلی
من اینجا هستم، نوشتن یک بررسی، اما من واقعا در اینجا نیستم، با شما. ذهنم جایی است. من هنوز کتاب را ترک نکرده ام. من پر از افکار است، و این افکار پر از افکار است. احساس می کنم فشار بر قلب من - چه اتفاقی می افتد؟ چرا من نمی توانم به طور معمول تنفس کنم؟ بخشی از من عصبانی است. اما آن بخش خفه شده است. توسط جامعه توسط تو. به وسیله ی من. من مجاز به این کار هستم؟ آیا اجازه دارم عصبانی باشم؟ من می خواهم، اما منطقی نیست، آیا آن را؟ بنابراین من نیستم پس از همه، او شخصیت \"قتل متعهد\" است. او سزاوار هر چیزی است که برای او اتفاق می افتد. او باید شرمنده باشد. او باید برای آمرزش بخواند او باید در چشم ما نگاه کند و به ما بگوید، به ما بگوید، به ما بگویید. به ما بگویید؟ به ما چیزی بگوئید که ما می خواهیم بشنویم، چون می خواهیم بشنویم او این را می گوید؟ چون این چیزی است که به ما عادی می رسد؟ آیا او آزاد نیست؟ احساسات او نیست؟ آیا ما نیاز به تحریک احساسات به او هستیم؟ آیا ما به صدا در می آید که این کار را انجام دهیم؟ آیا او انسان نیست؟ منظور این است که انسان باشیم؟ آیا تعریف وجود دارد؟ به گفته برخی از انسانها در این کتاب، شخصیت یکی از آنها نیست. او متعلق به کجاست؟ از آنجا که او متفاوت است، آیا او باید به گونه ای متفاوت رفتار شود؟ آیا ما تفاوتش را قبول نمی کنیم؟ آیا او یک جامعه شناسی است؟ آیا شما فکر می کنید؟ او دارای احساسات است او فکر می کند. او دیگران را درک می کند. اما او جدا شده است. او غریبه به خود و همچنین جهان اطراف او است. او راه دیگری برای تفکر دارد، متفاوت از شما و متفاوت از من است. اما چه می دانم؟ شاید او مانند شماست.این کتاب سوالات بسیاری را مطرح می کند. دشوار است فکر کن سخت است نفس بکشید. BD | وبلاگ | یوتیوب | توییتر | نمایش مشخصات عمومی | Google+ | Bloglovinâ € ™
مشاهده لینک اصلی
این کتاب من را در ابهام قرار داد. من احساس خستگی می کنم در حالی که ذهن من به نظر می رسد متوقف شود و در لحظه ای که لحظات بار زیادی از سوالات در حال سرگردان. من هیچ سرنخی را برای اولین بار نمی دانم. دقیقا غریبه اثر من عجیب بر من است (3 یا 4 ستاره کاملا مطمئن نیستند)
مشاهده لینک اصلی
من می توانم ببینم چرا بسیاری از مردم این کتاب را با پرسش های فلسفی، اگزیستانسیالیسم، ذهنی برای آتئیسم و غیره دوست دارند. اما برای من، او بیش از هر چیز دیگری افسرده بود. خنده دار است که چگونه ادراکات ما نظرات ما را در کتاب ها می سازد، حتی زمانی که ما می دانیم که احساسات ما در کتاب ممکن است به اهداف نویسنده نرسد. انتهای دیگر از هر چیز دیگری غم انگیزتر بود، اگرچه می توانم بفهمم که چرا ممکن است نفس نفسانی برای برخی افراد
مشاهده لینک اصلی